سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارتباط سبکهای مقابله ای باهوش هیجانی در دانش آموزان

یکشنبه 88/10/13 3:11 عصر| هوش هیجانی، سبکهای مقابله ای | نظر

ارتباط سبکهای مقابله ای باهوش هیجانی در دانش آموزان
سید داود محمدی –سید اسماعیل ترابی-دکتر بنفشه غرایی   
مجله روانپزشکی وروانشناسی بالینی ایران- سال چهاردهم- شماره 2- تابستان 1387-183-176

هدف:برسی تعین ارتباط سبکهای مقابله ای با هوش هیجانی دردانش آموزان مقطع راهنمایی شهر تهران.
سوالهای پژوهش: بین هوش هیجانی ومولفه های آن با سبکهای راهبردی مقابله ای چه ارتباطی وجود دارد ؟و وزن هوش هیجانی در پیش بینی راهبردها وسبکهای مقابله ای چه اندازه است؟
روش پژوهش : این پزوهش از نوع توصیفی - همبستگی است. در این پژوهش سبک های مقابله ای به عنوان متغیر ملاک ومتغیر هوش  به عنوان متغیر پیش بین برسی شده اند.
جامعه  پژوهش را همه دانش آموزان مقطع راهنمایی  شهر تهران تشکیل داده اند .آزمودنیها 420 نفر(195 نفر پسر -225نفر دختر)بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای – چند مرحله ای وتصادفی انتخاب شدند .برای انتخاب آزمودنیها نخست ازمناطق شهر تهران سه منطقه ازبین مناطق جنوب- مرکز وشمال تهران (1-6-16) به تصادف انتخاب شدندوسپس از هر منطقه یک مدرسه پسرانه ودخترانه به تصادف گزینش شدند درهرمدرسه نیز از هریک از مقاطع اول ودوم وسوم راهنمایی یک کلاس واز هر کلاس نیز 25 نفر انتخاب شدند. پس از توجیه وجلب نظر پرسش نامه ها(پرسشنامه مقیاس مقابلهای نوجوانان ACIوپرسشنامه هوش هیجانی شوت SSRI) به آنها تحویل گردید پرسشنامه 30 نفر به علت کامل نبودن کنار گذاشته شد ونهایتا پرسشنامه 420 نفر با روش ضریب همبسگی وتحلیل رگرسیون تحلیل شد.
یافته ها : بین هوش هیجانی ومولفه های آن با هریک از سه سبک مقابلهای کارامد –ناکارامد-ورجوع به دیگران(وراهبردهای مقابله ای مربوط به این سبکها) ارتباط مثبت معنادار دیده شد (P<0/001 ) همچنین هوش هیجانی میتوانست هر یک از این سه سبک مقابله ای را به طور معنی دار پیش بینی کند (P<0/001) .همچنین رابطه بین هوش هیجانی کل ومولفه های آن با سبک مقابله ای کارامد بیشتر از سبک مقابله ای مراجعه به دیگران وآن هم بیشتر از سبک مقابله ای ناکارامد است.
همچنین ضریب رگرسیون متغیر پیش بین نشان میدهد که هوش هیجانی با اطمینان بیش از %99 میتواند سبک مقابله ای کارامد- ناکارامد ومراجعه به  دیگران را  تبین کند.
نتیجه گیری : این بررسی  نشا ن داد که هوش هیجانی ومولفه های آن با هر سه سبک مقابله ای ارتباط  مثبت معنادار دارند وارتباط های میان هوش هیجانی وسبکهای مقابله ای کارامد ومراجعه به دیگران  بیشتر از سبک مقابله ای ناکارامد است .
همانگونه که بیان شد یافته های پژوهش حاضر با نتیجه گیری کلی برآمده از پیشینه پژوهشی که گویای ارتباط مثبت هوش هیجانی با راهبرد های کارامد وارتباط منفی آن با راهبردهای ناکارامد است (سالوی وهمکاران 1999-به نقل از هانا ونیکلا2003-سیاروچی وهمکاران2006) همسویی ندارد .گرچه  پیش بینی میشود سبکهای مقابلهای کارامد وناکارامد متضاد یکدیگر بوده وفردی که یک سبک را به کار میبرد  از سبک دیگر به میزان کمتری بهره میگیرد واز این رو ممکن است هوش هیجانی با یکی از آنها ارتباط مستقیم داشته باشد.اما یافته های برخی از پژوهش ها گویای  آن هستند که مسئله میتواند پیچیده تر از این باشد.
نویسندگان مقاله حاضر این فرضیه را مطرح نمودند که همبستگی مثبت هوش هیجانی با هر دو سبک مقابله ای کارامد وناکارامد به علت بالا بودن میزان بکار گیری آزمودنی ها ی با هوش از هر دو سبک یاد شده است. مشاهدات در تایید همین فرضیه است .به بیان دیگر یافته ها نشان میدهند  افرادی که هر از این سبکهای مقابله ای را بیشتر به کار میبرند به طورهم زمان سبک دیگر را نیز به کار میبرند. به بیان دیگر دانش آموزان با هوش هیجانی بالا برای مسلط شدن بر محیط واسترس های خود به تلاش های ناکارامد هم روی می آورند.
نظر محققین : به هر روی دلیل روی آوردن دانش آموزان با هوش هیجانی بالا به راهبردهای مقابله ای ناکارامد نیاز به برسی  بیشتر وگسترده تر دارد.واز آنجا که هدف اساسی آموزش آماده کردن کودک ونوحوان برای ورد به زندگی اجتماعی –فرهنگی واقتصادی است یافته های این پژوهش میتواند در این زمینه سودمند باشد.
تلخیص: سعید فرمانی

هوش هیجانی قسمت اول

پنج شنبه 87/10/12 6:44 عصر| هوش هیجانی، هیجان | نظر

هوش هیجانی

چکیده

امروزه هوش هیجانی[1] به عنوان یک موضوع جدید در حوزه روانشناسی مورد توجه قرار گرفته است . مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است مبین نقش هوش هیجانی و مؤلفه های آن در جنبه های مختلف زندگی فرد همچون پیشرفت تحصیلی ، ازدواج، شغل،روابط اجتماعی و... می باشد. لذا در بررسی حاضر در ابتدا پس از ذکر تاریخچه و تعریف و تشریح هوش هیجانی و مؤلفه های آن، به مبنای زیستی هوش هیجانی خواهیم پرداخت . در ادامه راه های افزایش هوش هیجانی و تحقیقاتی که در زمینه هوش هیجانی انجام شده را ، بررسی خواهیم کرد .

واژه های کلیدی : هوش هیجانی ، مؤلفه های هوش هیجانی،دستگاه لیمبیک،بادامه

 

در حدود 2000 سال پیش افلاطون گفت: تمام یادگیری ها دارای یک زیر بنای هیجانی و عاطفی است . متاسفانه تفکر حاکم در این 2000 سال این بود که هیجان ها مانع انجام کار و تصمیم گیری هستند و و تمرکز حواس را مختل می کنند .

در دهه های 1930 و 1920 ثورندایک[2] از هوشی نام می برد به نام هوش اجتماعی ایده هوش هیجانی پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر(1983) دنبال شد . گاردنر با انتشار کتاب (قالب های ذهن) خود در برابر دیدگاه هوشمندی (دیدگاهی که معتقد بود مهمترین استعداد افراد بهره هوشی آنهاست) قد علم کرد . به گفته این کتاب ، هوش واحد یکپارچه ای وجود ندارد که موفقیت در زندگی را تضمین کند . بلکه طیف گسترده ای از هوش که هفت نوع اصلی دارد (کلامی ، ریاضی –منطقی ، جسمانی ، فضایی ، موسیقی ، درون فردی ، برون فردی) می باشد . در سال 1980 بود که هوش هیجانی نام فعلی خود را بدست آورد ابتدا سالوی و مایر[5]در سال 1990مفهوم هوش هیجانی را معرفی کردند ، و 5 سال بعد دانیل گلمن[6] در 1995 با انتشار کتاب هوش هیجانی به آن شهرت بخشید . نظریه هوش هیجانی دانیل گلمن هوش درون فردی و بین فردی (در نظریه گاردنر ) را گسترش داده و بر توانایی شناخت ، درک و تنظیم و نظارت بر احساسات و هیجانات خود و دیگران و استفاده از آن در جهت هدایت افکار ، اعمال و ارتباطات خود و دیگران تاکید می کند (لطف آبادی ، 1384 ، ص189). بار آن[7]برای اولین بار در سال 1980 بهره هیجانی[8] را مطرح کرد و در همان سال بر تدریس پرسشنامه هوش هیجانی [9]اگر چه نظریه هوش هیجانی مورد انتقاد برخی از روانشناسان قرار گرفته و آن را نه از مقوله هوش بلکه برخی صفات شخصی شمرده اند (ایزارد[10] 2001) . اما این نظر در سالهای اخیر مورد توجه روانشناسان تربیتی قرار گرفته و مربیان و معلمان نیز ، به دلیل کاربردهای آن در کلاس درس ، از آن استقبال کرده اند . لذا نظریه هوش هیجانی را نیز باید مانند سایر نظریه های هوش ، مورد توجه قرار داد .

هیجان چیست؟

هیجان ها چند بعدی هستند ، آنها بصورت پدیده های ذهنی ، زیستی ، هدفمند و اجتماعی وجود دارند . هیجان ها تا اندازه ای احساس های ذهنی هستند به این صورت که باعث می شوند به شیوه خاصی (مثل عصبانیت یا شادی) احساس کنیم . اما هیجان ها واکنش های زیستی نیز هستند یعنی پاسخ های بسیج کننده انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیت که فرد با آن مواجه شده ، آماده می کنند . هیجان ها هدفمند هستند . مانند گرسنگی که هدفش زنده نگه داشتن سازواره است . هیجان ها پدیده هایی اجتماعی نیز هستند و همراه علائمی قابل درک برای دیگران مانند اخم کردن که علامتی است از نارضایتی و ناراحتی یک فرد . با توجه به این چهار ویژگی جان مارشال ریو[12] در کتاب (انگیزش و هیجان) هیجان را اینگونه تعریف کرده است : هیجان ها پدیده های احساسی – انگیختگی – هدفمند و بیانگر کم دوامی هستند که به ما کمک می کنند با فرصتها و چالش هایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم ، سازگار شویم.

دانیل گلمن نیز در کتاب هوش هیجانی هیجان را اینگونه تعریف می کند : هیجان اشاره به یک احساس یا فکر و حالت های روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخصی برای عمل کردن بر اساس آن (احساس و فکر) دارد .

از لحاظ فیزیولوژیکی ، یک هیجان فرآیندی جسمانی است شامل نوسان های بارز در وضعیت انگیختگی فرد . این تغییرات دگرگونی های ضربان قلب ، سرعت تنفس ، تعریق غدد عرق و غیره مشهود است . از لحاظ روانی هیجان واکنشی خوشایند یا نا خوشایند تجربه می شود که ما با واژه هایی توصیفی از قبیل شادی یا خشم از آنها نام می بریم (براهنی ؛ 1378 ، ص 192)

تعریف هوش هیجانی

با توجه به مطالبی که در بخش مبانی زیستی هوش هیجانی ذکرخواهد شد ، هوش هیجانی به چگونگی کنترل و هدایت تکانه های دستگاه لیمبیک خصوصا بادامه اشاره دارد ، که مطلوب و متناسب با موقعیت زمانی و مکانی فرد و هنجارهای جامعه باشند .

دانیل گلمن هوش هیجانی را نوع دیگری از هوش می داند که مشتمل بر شناخت احساسات خود و استفاده از آن برای ایجاد تصمیم هایی مناسب در زندگی است . توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست . هوش هیجانی عبارت از این است که فرد به چه میزان از هیجانات ، عواطف و احساسات خود آگاهی دارد و چگونه آنها را کنترل می نماید . هوش هیجانی شامل مؤلفه های خود آگاهی ، تعادل هیجانها ، بر انگیختن خود و همدلی می باشد . هوش هیجانی توانایی درک هیجانها و عواطف به منظور دست یابی و هیجان هایی است تا ضمن کمک به تفکر بهتر بتواند منجر بر شناخت هیجان ها و عواطف گردد (تجلی و نصر اللهی 1387؛ نقل از مایر و سالوی).

هین استیو[13]در کتاب (هوش هیجانی برای همه ) شناخت آنچه باعث احساس خوب و بد در درون ما می شود و اینکه چگونه از احساسات بد به احساسات خوب برسیم را هوش هیجانی می داند . و دکتر دیوید برنز[14] کتابی تحت عنوان (از حال بد به حال خوب) دارد که در آنجا به تفصیل درباره چگونگی تفسیر ما از تکانه های هیجانی ، و برگزیدن دیدگاههای بهتر بحث شده است.

 


هوش هیجانی قسمت دوم

پنج شنبه 87/10/12 6:43 عصر| هوش هیجانی، مولفه های هوش هیجانی | نظر

مؤلفه های هوش هیجانی

در منابع مختلف مؤلفه های هوش هیجانی بصورت متفاوتی ذکر شده و هر کسی از دیدگاه خود به آنها پرداخته است . حتی تحت عناوینی مانند اجزای هوش هیجانی ، حیطه های هوش هیجانی ، پایه های هوش هیجانی ، هر کسی به ذکر دیدگاه های خود پرداخته است . در این مقاله سعی می شود که نظرات متفاوت ایشان در یک قالب جامع تری طرح شود که تا حدود زیادی بر گفته از قالبی است که هین استیو برای پایه های هوش هیجانی ذکر می کند . بر این اساس مؤلفه های هوش هیجانی عبارتند از :

تعادل:

یک اصل بنیادین در نظریه هوش هیجانی این است که افرادی با هوش هیجانی بالا توانایی متعادل نمودن عملکرد دستگاه لیمبیک و قشر مغز را در هنگام ارتباط با یکدیگر دارند .

چهار مقوله کاربردی را می توان برای حفظ تعادل میان عواطف و عقل ذکر کرد .

1-شناخت عواطف شخصی: تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروی می کند سنگ بنای هوش هیجانی است . دیوید برنز تحریفات شناختی که ممکن است افراد را در درک عواطف و هیجانات خود به خطا بیندازد به شرح زیر نام می برد .

تفکر هیچ یا همه چیز : همه چیز را سفید و در غیر اینصورت سیاه می بیند . هر چیز کمتر از کامل ، شکستی بی چون و چرا ست .

تعمیم مبالغه آمیز : هر حادثه را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی کردن .

فیلتر ذهنی : تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت ها را تار دیدن .

بی توجهی به امر مثبت : با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت ، اصرار بر مهم ندانستن آنها کردن.

نتیجه گیری شتابزده : بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده کردن .

درشت نمایی: بزرگ جلوه دادن جنبه های منفی زندگی و کوچک جلوه دادن جنبه های مثبت آن.

استدلال احساسی: فرض را براین گذاشتن که احساسات بیانگر واقعیت هستند .

باید ها : انتظار داشتن اینکه اوضاع آنطور که می خواهید باشد .

برچسب زدن : شکل حاد تفکر هیچ یا همه چیز است . نسبت دادن صفاتی به خود .

شخصی سازی و سرزنش : خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد کردن که امکان کنترل آن را نداشته اید .

2-مهار تکانه:[1] مهار تکانه به ما کمک می کند از تصمیم گیری عجولانه دوری کنیم . افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند به جای اعتماد به جذابیت عواطف و احساسات به مشاهدات و نگرش های خود متکی هستند . افراد دیگر از جمله سالوی گلمن مهار تکانه را تحت عنوان مدیریت هیجانات[2]ذکر کرده اند .

3-به تاخیر انداختن خشنودی : تعادل میان عواطف و عقل ، توانایی به تاخیر انداختن خشنودی را هنگامی که به نفعمان است به ما می دهد . سالوی نیز به تاخیر انداختن خشنودی را تحت عنوان خود انگیزی[3]ذکر می کند .

4-بی اعتنایی عاطفی : اگر رابطه ای با احساساتمان نداشته باشیم وسیله ای برای تعادل بخشیدن به منطقمان نخواهیم داشت . اگر تصمیم گیری هایمان تنها بر اساس منطق انجام گیرد ، به دلیل برشمردن تمامی دلایل عملی برای تجربه نکردن امور لذتبخش ، احتمالا شادی و لذتهای بسیاری را از دست می دهیم .

آگاهی:

رسیدن به زندگی شادمانه ، بدون آگاهی از احساسات و آنچه سبب بروز آنها می شود غیر ممکن است .

مایر و سالوی (1993) خود آگاهی را آگاهی از خویشتن خویش ، توان خود نگری و تشخیص دادن احساس های خود به همان گونه ای که وجود دارد می داند .

دانیل گلمن نیز یکی از حوزه های هوش هیجانی را رشد آگاهی های هیجانی (مانند جدا کردن احساسات از اعمال) می داند (بیابانگرد ، 1384 ، نقل از گلمن 1995)

مؤلفه آگاهی را می توان دارای اجزا زیر دانست .

1-توجه به احساسات : احساسات نیازمند توجه ما هستند و ما را به شیوه های متفاوتی به این کار دعوت می کنند . آنها توسط ذهن و جسم نشانه هایی ارسال می کنند که اگر اعتنایی به آنها نکنیم سرسختانه به جلب توجه کردن ادامه می دهند .

2-تشخیص دقیق احساسات : نکته مهم در تشخیص احساسات این است که پی ببریم احساس در حال تجربه سعی در بیان چه چیزی دارد .

2-پیش بینی احساسات، با پیش بینی احساسات قادر خواهیم بود که احساسات خود را قبل از انجام یک عمل یا گرفتن یک تصمیم حدس بزنیم . این توانایی ما را قادر می سازد که تصمیماتی اتخاذ کنیم که ما را به شاد کامی برساند .

خود انگیزی:

خود انگیزی به معنای جهت دادن و هدایت عواطف و هیجانات به سمت و سوی اهداف است که شامل سه بخش خود نظمی ، خوش بینی و سیالی ذهن می باشد .

هین استیو خود انگیزی را تحت عنوان مسئولیت ذکر می کند و می گوید که باید مسئول عواطف و اعمالی باشیم که عمدتا توسط افکار ،ارزشها ، ترسها ، تمایلات و عقایدمان بر انگیخته شده اند .

تنظیم روابط:

پیتر سالوی و جان مایر تنظیم روابط را ، اداره هیجان های دیگران و برخوردار از کفایت های اجتماعی و مهارتهای اجتماعی دانسته اند . گلمن نیز تنظیم روابط را تحت عنوان خواندن هیجانات و اداره کردن و مدیریت روابط ذکر کرده است .

مؤلفه تنظیم روابط را می توان دارای اجزایی دانست

1-آگاهی و توجه : با توجه کردن به نشانه های هیجانی (حالت چهره ، تن صدا ، وضعیت بدن و دستها و...) می توان به احساسات و هیجانات افراد پی برد . برخی افراد احساسات خود را به زبان می آوردند و طرف مقابل را در فهم هیجانات خویش یاری می کنند اما برخی دیگر این توانایی را ندارند و دیگران باید احساساتشان را از روی علائم آن حدس بزنند.

2-درک : فهم احساسات طرف مقابل و ارزش نهادن به آنها و اینکه به فرد مقابل نشان دهیم (بصورت کلامی یا با علائم رفتاری) که احساساتش را فهمیده ایم .

3-ابراز خود : بیان احساسات و افکار خود بدون حمله یا آسیب به شخصیت طرف مقابل .

 


هوش هیجانی قسمت سوم

پنج شنبه 87/10/12 6:39 عصر| هوش هیجانی، مبانی زیستی هوش هیجانی | نظر

مبانی زیستی هوش هیجانی

ابتدایی ترین بخش مغز در تمام گونه هایی که سیستم عصبی شان ، سیستمی حداقلی نیست ، ساقه مغز است . ساقه مغز اعمال حیاتی مانند تنفس و سوخت و ساز اندامهای دیگر بدن را تنظیم می کند و کنترل واکنش ها و حرکات قالبی را بر عهده دارد . از ساقه مغز مراکز هیجانی سر بر آوردند و میلیون ها سال بعد در طی دوران تکامل ، از این قسمتهای هیجانی ، مغز متفکر پدید آمد . از آنجا که بسیاری از مراکز عالی مغز ، یا از منطقه لیمبیک[1] سر چشمه گرفته اند یا بر وسعت میدان آن افزوده اند ، دستگاه لیمبیک در ساختار عصبی نقش اساسی ایفا می کند ، و در مواقع هیجانی شدید مثل وحشت . کنترل مغز متفکر یا قشر مغز بدست دستگاه لیمبیک است .

دستگاه لیمبیک از تعدادی ساز واره به شرح زیر تشکیل شده :

1-هیپوکمپوس[2] 2-آمیگدال(بادامه)[3] 3-فورمیکس و پاراهیپوکمپوس[4] 4-شیارهای کمربندی

مهمترین قسمت این دستگاه که در بروز هیجانات نقش دارد بادامه است. بادامه به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می کند و از همین رو اهمیت دارد. زندگی بدون بادامه مغز عاری از معنای شخصی است و تمام هیجانات انسان بادامه بستگی دارد و در اثر برداشتن آن انسان فاقد هر هیجانی است(گلمن، 1995، ص 40).

اما نحوه کار بادامه چگونه است؟ پیام های حسی که وارد دستگاه عصبی مرکزی می شوند ، ابتدا به تالاموس در ساقه مغز می روند و سپس از طریق یک سیناپس منفرد بادامه مغز می روند ، بادامه تجربه در حال وقوع را با خاطرات گذشته مقایسه می کند . روش مقایسه بر اساس تداعی است (وقتی یکی از عوامل اصلی شرایط حاضر با گذشته مشابه باشد بادامه آن دو موقعیت را نظیر هم می داند) مثلا شخصی که ، کتک خوردن های دردناک در دوران کودکی ، به او آموخته است که در مقابل یک قیافه تهدید آمیز خشمگین ، با ترس شدید و تنفر واکنش نشان دهد. ولذا افکار و احساساتش در آن لحظه رنگ افکار و احساسات زمان گذشته را به خود می گیرد .

همانطور که ذکر شد پیام های حسی پس از ورود به دستگاه عصبی مرکزی به تالاموس رفتد و از آنجا به بادامه مغز می روند . اما بخش اصلی اطلاعات حسی وارد شده ، از تالاموس به بادامه مغز نمی رود ، بلکه به قشر تازه مغز و مراکز متعدد آن می رود تا معنا گردد و فهیمده شود . پیامی که از تالاموس به قشر مغز می رود پس از ارسال پیام به بادامه صورت می گیرد . یعنی بادامه زود تر از قشر مغز و مراکز مربوط به آن از وقایع آگاه می شود . این ویژگی به مغز امکان می دهد که در مقابل وقایع تحدید آمیز و مواقعی که فرصت فکر کردن و تجزیه و تحلیل موقعیت نیست کنترل مغز را بادامه در اختیار بگیرد و برای نجات جان ساز واره از هر صدم ثانیه استفاده کند . برای نمونه سیاوش در دوران کودکی توسط ماری که از درخت آویزان شده بود گزیده می شود و خاطره هیجانی وحشتناکی در ذهنش شکل می گیرد حال پس از سالها و در دوران جوانی برای برداشتن توپ بیس بال کهنه اش سری به انباری می زند در انباری تاریک در حال قدم زدن است که ناگهان صورتش با چیزی که از سقف آویزان شده برخورد می کند آیا این یک مار است که از سقف آویزان شده ؟ آیا سیاوش خیالاتی شده است؟ پس از برخورد کردن آن شی با صورت سیاوش وی سریعا عکس العمل نشان می دهد و سپس با سرعت زیاد از انباری خارج می شود . پس از اینکه با یک چراغ قوه برای بررسی کردن اوضاع به انباری بر میگردد طناب کهنه ای را می بیند که از سقف آویزان شده است .

مثال فوق نشان می دهد که در آن لحظه سیاوش از مغز تحلیل گر خود هیچ استفاده ای نکرده ، چونکه به یک عکس العمل فوری نیاز داشته تا خود را از خطر برهاند . لذا تفاوت مار و طناب برایش قابل تشخیص نبود بلکه بادامه مغز وی بر اساس تداعی خاطره گذشته موقعیت فعلی را همانند گزیده شدن مار در جنگل در نظر گرفت و به شدت واکنش نشان داد . اما پس از فرو کش کردن هیجان مغز متفکر و تحلیل گر او از جریان امور آگاه شده و کنترل را در دست گرفت .

در لحظه ای که بادامه مغز مشغول آماده سازی واکنشی مضطر بانه و تکانشی است ، قسمتی دیگر از دستگاه لیمبیک (هیپوکمپوس) تدارک پاسخ مناسب تری را می بنید . این قسمت مغز که وظیفه خاموش کردن غلیانهای بادامه مغز را بر عهده دارد ، ظاهرا در قسمت دیگر یک مدار اصلی که به سوی قشر تازه مغز می رود ، قرار دارد . در قطعه پیشانی اطلاعات حسی وارد شده از تالاموس و تکانه های بادامه بررسی و تجزیه و تحلیل می شود و در اثر همکاری با هیپوکمپوس در یک مدار عصبی ، فعالیتهای بادامه و دیگر مناطق دستگاه لیمبیک تعدیل می شود .

البته همیشه وضعیت مانند وضعیت سیاوش اینقدر تهدید آمیز نیست . ولی در چنین موقعیت هایی فعالیت بادامه بسیار سودمند می تواند باشد هر چند به خطا رفته باشد . قابل ذکر است که چون نحوه درک وقایع در بادامه بر اساس تداعی است لذا درصد خطای آن بالا می رود . و در موقعیت های روزمره که کمتر تهدید آمیز هستند ، درک اشتباه بادامه از وقایع ممکن است فاجعه به بار آورد . زیرا مثلا ممکن است هنگام مراوده با افراد به اشتباه از چیز یا شخصی دوری کنیم یا به سویش برویم . این اشتباه بر اثر تقدم احساسات بر افکار پدید می آیند و لو دور[5] چنین احساسی را (هیجان پیش شناختی[6] ) می نامد. تحقیقات لودور نشان می دهد که حتی زمانی که مغز متفکر یعنی قشر تازه مغز به مرحله تصمیم گیری رسیده است بادامه مغز می تواند اعمال ما را کنترل کند . به نظر لودور نظام هیجانی ، از نظر کالبد شناختی ، میتواند مستقل از قشر تازه عمل کند . برخی واکنش های هیجانی و خاطره های هیجانی می توانند بدون وجود خود آگاهی و شناخت شکل بگیرند . بادامه مغزی می تواند خاطرات و مجموعه پاسخ هایی را در خود جای دهد که ما بدون درک کامل علت ، آنها را انجام می دهیم و این به خاطر وجود راه میانبر میان تالاموس و بادامه مغز است که قشر تازه مغز را دور می زند .

لودور با توسل به نقش بادامه در دوران کودکی به تایید اصلی می پردازد که سالهای سال اساس اندیشه روانکاوی بوده است . یعنی این اصل که کنش های متقابل سالهای اولیه زندگی بر پایه تناسب یا تشتت روابط میان کودک و والدین او ، به پایه ریزی مجموعه ای از درس های عاطفی منجر می شود . از آنجا که این خاطرات هیجانی اولیه قبل از آنکه طفل برای بیان تجربیاتش زبان باز کند ثبت می شوند ، زمانی که بعدها این خاطرات هیجانی زنده می شوند ، فرد درباره واکنشی که بر او غلبه می کند هیچ مجموعه ای از افکاری را که به قالب زبان در آمده باشد در اختیار ندارد. به این ترتیب یکی از دلایلی که در اثر فوران هیجان های خود آنقدر مات و مبهوت می شویم ، این است که پیشینه این خاطرات به دوران کودکی بر می گردد و هنوز کلماتی برای فهم آن وقایع در ذهن نداشتیم (گلمن 1995 ، ص 48)

در صفحه پیش ذکر شد که هیپوکمپوس در تعامل با قشر پیشانی ، در جهت تعدیل تکانه های بادامه عمل می کند. هیپوکمپوس و بطور کلی دستگاه لیمبیک در تعامل با قشر پیشانی مخ چگونگی رفتارهای ما را تعیین می کنند . مدار قطعه پیشانی دستگاه لیمبیک به عنوان نقطه تلافی فکر و هیجان ، در گاه خزانه خوش آمدن ها و بد آمدن هاست که در طول زندگیمان کسب می کنیم و این پیوند (قطعه پیشانی-بادامه و ساختارهای وابسته به آن ) کانون راهبردهای هماهنگ کننده میان قلب و سر یا تفکر و احساسات است . چنانکه خواهیم دید عملکرد بادامه مغز و ارتباط آن با قشر تازه مغز اساس هوش هیجانی است .

با توجه به آنچه که ذکر شد ، مغز ما دو نظام حافظه دارد ، یکی برای رویدادهای معمولی و دیگری برای رویدادهای هیجانی . و به تعبیری ما دو مغز ، دو هوش و دو نوع فکر داریم . هوش عقلانی و هوش هیجانی . آنچه که در زندگی انجام می دهیم هر دو تعیین می کنند . با آگاهی به این مطلب کشاکش میان منطق و احساسات وارونه می شود ، این درست نیست که بخواهیم هیجان ها را کنار بگذاریم و منطق را جایگزین کنیم و یا بر عکس. بلکه بهتر است تعادلی هوشیارانه میان این دو بوجود آوریم . و این مستلزم هوش هیجانی است .

 


هوش هیجانی قسمت چهارم

پنج شنبه 87/10/12 6:32 عصر| هوش هیجانی، برنامه گرانت | نظر

چگونگی افزایش هوش هیجانی

در ابتدای مقاله حاضر ذکر کردیم که ما دو نوع هوش داریم . هوش هیجانی و هوش شناختی . این دو تفاوتهای بسیاری با هم دارند . تحقیقات نشان داده که هوش هیجانی بیشتر از هوش شناختی میتواند موفقیت آتی زندگی فردی و شغلی را پیش بینی کند . همچنین نظریه پردازان هوش معتقدند که هوش شناختی یکی از برنامه های افزایش هوش هیجانی گرانت[1]است که شامل سه مؤلفه کلی به شرح زیر است .

الف:آموزش مهارتهای هیجانی

شناسایی و نام گذاری احساسات

ابراز احساسات

مدیریت احساسات

به تعویق انداختن کام یابی

ب: آموزش مهارتهای شناختی

صحبت با خود

دریافتن و تفسیر نشانه های اجتماعی

درک نظر گاه دیگران

ج:آموزش مهارتهای رفتاری

مهارتهای غیر کلامی

مهارتهای کلامی

چند توصیه برای افزایش هوش هیجانی کودکان

1-برنامه ریزی جدی و دقیق از دوران کودکستان

2-آموزش لغات و عباراتی که در بر گیرنده هیجانات و احساسات هستند

3-آموزش از طریق نقاشی بدین صورت که کودک احساساتش را نقاشی کند

4-آموزش روشهای آرمیدگی عضلانی یا روش تمرکز بر تنفس در مدیریت هیجانات پر انرژی مثل خشم و تنفر .

5-دادن اطلاعات عینی به دانش آموزان در خصوص احساسات و هیجانات و راه های کنترل آن

6-تقویت رفتارهای هیجانی مناسب مانند همدلی مثبت اندیش و کنترل هیجانهای مخرب.

مقایسه ویژگی های افراد باهوش هیجانی بالا و پائین

هوش هیجانی بالا ما را به با انگیزه بودن ، مهربانی ، صمیمیت ، مرکز توجه بودن ، وفارداری به عهد ، راحتی خیال داشتن ، آگاهی ، تعادل ، تسلط بر خود ، آزادگی ، استقلال ، خشنودی ، رضایت ، قدر شناسی موفقیت در ایجاد روابط و خواستنی بودن راهنمایی می کند . در حالی که هوش هیجانی پائین ما را به تنهایی ، ترس ناکامی ، گناه ، بداخلاقی ، تهی بودن ، افسردگی ، ناپایداری ، بی علاقگی ، دلسردی ، نا امیدی ، الزام . اجبار ، رنجش، عصبانیت ، وابستگی ، قربانی شدن و شکست خوردن راهنمایی می کند .

چرا به پرورش هوش هیجانی بپردازیم

1- به منظور برخورد با موقعیت های تهدید کننده و خطرناک

2-به منظور خشنودی و شادی

3-برای کمک به دیگران

4-به منظور ایجاد حس مسئولیت پذیری

تحقیقات انجام شده در زمینه ی هوش هیجانی

از آنجایی که بحث هوش هیجانی به تازگی جای خود را در دنیای روانشناسی باز کرده است ، هر روزه تحقیقات جدیدی در این حوضه به منصه ظهور می رسد . در اینجا قصد داریم برخی از این تحقیقات را بررسی کنیم .

در تحقیقی که آقای علی اکبر ثمری و خانم فهیمه طهماسبی (1386) ؛ با عنوان بررسی رابطه هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان انجام داده اند به این نتایج دست یافتند که بین نمره کلی هوش هیجانی و برخی مؤلفه های آن با پیشرفت تحصیلی رابطه معناداری در سطح < Nazanin?;0وجود دارد . همچنین بین سن باهوش هیجانی در سطح <>و با مؤلفه های آن در سطح < Nazanin?;0رابطه وجود دارد. در مورد رابطه هوش هیجانی با جنسیت ، نتایج پژوهش نشان داد که بین دختران و پسران ، در نمره کلی هوش هیجانی تفاوت معناداری وجود ندارد.

در تحقیقی دیگر به بررسی ارتباط مؤلفه های هوش هیجانی و ریسک فراز از منزل در دختران نوجوان پرداخته شده و تحلیل داده ها نشان داده که بین هوش هیجانی کلی و برخی مؤلفه های آن (احترام به خود ، شادکامی ، واقعیت سنجی) خود آگاهی هیجانی ، تحمل استرس ، انعطاف پذیری ، مهار تکانه ، مسئولیت پذیری اجتماعی و حل مسئله) با ریسک فرار دختران از منزل همبستگی منفی و معناداری وجود دارد . نتایج تحلیل رگرسیون به ترتیب حاکی از نقش برجسته تر واقعیت سنجی ، مهار تکانه و شادکامی بر ریسک فرار دختران از منزل بود .

دکتر معصومه اسمعیلی با همکاران خویش (دکتر حسین احدی ،علی دلاور ، عبدالله شفیع آبادی) در پی تاثیر آموزش مؤلفه های هوش هیجانی بر سلامت روان دست بر تحقیق از بین مراجعان زن و مرد 20-25 ساله به مراکز مشاوره ، زدند . یافته ها نشان داد که آموزش مؤلفه های هوش هیجانی در افزایش سلامت روان ، به طور معناداری <>موثر بوده و علائم بیماری را در مؤلفه های سلامت روان کاهش داده است . نتیجه اینکه آموزش مؤلفه های هوش هیجانی سبب ارتقای سلامت روانی می شود . در پایان به بررسی تحقیقی می پردازیم که آقای نیکزاد قنبری و همکاران (پرویز آزاد فلاح ، کاظم رسول زاده طباطبایی و مهران فرهادی) در مورد رابطه هوش هیجانی و سبک های دلبستگی با احساس غربت انجام داده اند .

یافته ها نشان می دهد که ، دانشجویان دلبسته ایمن در مقایسه با دانشجویان دلبسته نا ایمن احساس غربت کمتری تجربه می کردند . بین هوش هیجانی و احساس غربت رابطه منفی وجود داشت و دانشجویان دلبسته ایمن از هوش هیجانی بالاتری برخوردار بودند . بین سن و احساس غربت رابطه ی مشاهده نشد . نتیجه اینکه سبک های دلبستگی و هوش هیجانی از طرق مختلف ممکن است بر میزان احساس غربت تجربه شده توسط افراد تاثیر بگذارند .

 

[1] -grant


پیوند به سایت های مرتبط با تعلیم و تربیت